سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همواره بیندیشید که آن مایه زندگانی دل [امام حسن علیه السلام]
امروز: سه شنبه 103 آذر 6

شهید ایت الله بهشتی

این بار چیزی برای گفتن ندارم . به جای حرف زدن­های اضافی دو جمله از شهید مظلوم آیت الله بهشتی (قدس سره) می نویسم تا اهل اشاره ، اشارتهای کلام نورانی آن مرد الهی را به روشنی دریابند .

ü       مادام که آن جامعه در یک سو گرسنه بیچاره از سرما لرزان وجود دارد و از سوی دیگر متنعّمان برخوردار از همه چیز ، این جامعه لجن است . تمام چهره­اش را هم که با قرآن بپوشانید باز لجن است .

ü       اجباری در آئین زیستن نباشد . آنچه هست روشن کردن راه و بیراهه است . چنین کنید که هر کس به خدا ایمان آورد ، هر کس به طاغوت کفر ورزید و پشت کرد و به خدای رو آورد ، در یابد که رشته­ای را در دست گرفته که گسستن در آن راه ندارد و می تواند با آن تا آخر راه را برود.

یا موفق و یا معین .

-----------------------------------------------

ü       همه جمع شده بودند برای جلسه . باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره . اومده بود که آماده شید بریم ؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود . گفته بود جمعه متعلق به خانواده است ، قرار است برویم گردش . اخم باهنر  رو که دید گفت: بچه­ها منتظرند، سلام برسونید و بگید فردا در خدمتم.

ü       خیلی پشت بهشتی می­زد، اواخر هم رفته بود تو کار پخش شبنامه . اتفاقی شد که به هم رسیدند . بهشتی بغلش کرد و بوسیدش . در گوشی گفت : مسایل ما با هم حل میشه . حل شد . محمد منتظری هم رفت جزو 72 نفر .

ü       غذای زندانش نان و آب بود . به شوخی و تمسخر می گفتند : خوش­مزه است ؟! گفت : اگه بیرون هم از اینا خورده باشی بله ، خوش­مزه است . بعدها شد رئیس دیوان عالی کشور ، اغلب روزها غذایش نان و ماست بود .

ü       گزارشات و تحقیقات ثابت کرده بودند که دو قاضی تخلف کرده­اند . گفت : باید علنی محاکمه بشند تا همه ببینند نظام اسلامی اهل تساهل با مسئول خاطی نیست . هر دو محاکمه شدند ؛ علنی .

ü       چند تایی اومده بودند که ما تو بازار فلانی رو خوب می­شناسیم . مناسب برای سامان دادن امور اقتصادی دولت و انقلاب . بهشتی گفت : اگه 500 هزار تومن از خودتون رو بدید دستش ، مطمئنید خیانت نمی­کند؟ ساکت شده بودند . گفت : کار انقلاب ، کار 500 هزار تومن نیست که تا این هم به او اعتماد ندارید . مواظب بود بیش از توانایی و اطمینان به کسی مسئولیت ندهد.

ü       به قاضی دادگاه نامه زده بود که : « شنیدم وقتی به مأموریت می روی ساک خود را به همراهت می­دهی . این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف را کنی » قاضی رو توبیخ کرده بود . حساس بود ، مخصوصا به رفتار قضات ... .

ü       چراغ قرمز اول که رد کرد بهشتی خیلی تحمل کرد که چیزی نگه . دومین چراغ بود که دیگه صداش در اومد . گفت : اگه از این هم بگذری دیگه نمی­شه پشت سرت نماز خوند . تکرار گناه صغیره ... طرف با حالت حق به جانبی گفت : اینها قانون طاغوته باید سر پیچی کرد . بهشتی با ناراحتی دست گذاشت رو داشبورد و محکم گفت: اینا قوانین انسانیه ، عین انسانیت ... .

ü       از کنار قبرستان می گذشتند که اتفاقی به قبر مارکس رسیدند. طرف سگ­های اطراف قبر رو نشون داد و با کنایه گفت : دارند فاتحه می­خوانند. بهشتی با ناراحتی تشر زد که حق توهین نداریم . چه مسلمان ، چه کافر .

ü       بزرگ نوشته بودند : « النظافة من الایمان » گفته بود این را بردارید چون داخل نمازخانه غیر از این را نشان می­دهد . گفت اگر به شعار اعتقاد دارید ، عمل کنید .

ü       همیشه یک گام عقب تر از خواهر قدم بر می­داشت . کوچکتر بود . این رفتارش از پدر بهش ارث رسیده بود .

--------------------------------------------------------------

منبع : کتاب صد دقیقه تا بهشت . انتشارات بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی .



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط سید محمد حسن مخبر در جمعه 88/2/25 و ساعت 9:38 عصر | نظرات دیگران()
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دو عامل مؤثر در رهبری جنبشها (قسمت دوم )
    دو عامل مؤثر در رهبری جنبش ها (قسمت اول )
    تعیین موضوع شأن فقیه نیست
    نظام امت و امامت
    معیارهای فطرت شناس
    [عناوین آرشیوشده]

    بالا

    طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ

    بالا