عجیب نیست ؟! دین داری و دین شناسی برخی چنان شده که در عین وجود نمادهای دینی در حرکات و حرفاشون ، انگار هیچ رنگ و بویی از دین خدا احساس نمیکنی . عجیبتر این که وقتی از اسوه های دینداری میگی و مینویسی و میخونی گاهی خودت هم حیران میمونی که اونا دیندارای واقعی بودهاند یا اینا ؟ فطرتت تو را به سمت چراغ دین راستین میکشونه و عصبیتها و آموختههای کهنهات به همان دینی که حالا دیگر ازش احساس بیگانگی میکنی . کار وقتی سخت میشود که دین شناسانی را میبینی که دین را فقط شعار نمیدادند بلکه زندگی میکردند ، دینی را زندگی میکردند که ظرفیت زندگی کردن داشته نه دینی که فقط ظرفیت شعار دادن داشته باشد . وقتی میبینی هر دو مدعی دیناند اما یکی با اهل دین هم ، سخت و صلبه و اون یکی نرم و لطیف ، یادت میآد که خدا به حبیبش گفت : فبما رحمة من الله لنت لهم .
این جوریه که هر روز برایم روشنتر می شود که چه کسانی (بهشتی) را بهشتی نمیدونند.
یا خبیر
-----------------------------------------------
ü خیلی سعی کرد جلوی غیبت کردنش رو بگیره ولی طرف اصرار داشت هر طور شده جلوی بهشتی غیبت کنه . میگفت : کلّی علیه شما حرف میزنه و اینطور و اونطوره . بهشتی گفت : دی در حَق ما کسی بدی گفت / دل را ز غمش نمی خراشیم / ما نیز نکوئیش بگوئیم / تا هر دو دروغ گفته باشیم.
ü تو جمع رو کرد به فرزند کوچک که : « فرزندم نظرت درباره این ترجمه سوره حمد که انجام دادم چیه ؟» خندیدند که آخه این بچه چی از ترجمه و تفسیر میفهمه ! گفت : اتفاقا نظرش برام مهمّه ، چون میخوام بدونم ترجمه من برای هم سنّهای اون هم به درد میخوره یا نه ؟
ü آمد و شروع کرد با حرارت از انقلاب و مشکلات گفتن .خیلی آتیشی بود ؛ از نامردیها و خیانتها. بلند شد صورت داغ شده جوان رو بوسید و گفت: از این همه شور و احساس لذت میبرم . برادر چه باک ! انقلاب نگرانی دارد ، خستگی دارد ، خطر دارد اما پس شما جوانان چه کارهاید ؟ هر دو بعدها شهید شدند. شاهچراغی جوان هم به بهشتی رسید.
ü « خیانتهای بهشتی ، خیانتهای بهشتی » کار هر روزش بود ؛روزنامه مجاهدین خلق رو میگرفت روی دستش و سر چهار راه داد میزد. بهشتی میگفت : چه نوجوان با همتی ! چقدر در مسیر خود جدّی است ! از جدّیت نوجوان خوشش آمده بود . چهار راه مسیر هر روزش شده بود ...
ü الان بهترین موقعیته ، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست ! نیّت بدی هم که نداریم . آمار شهدای 15 خرداد رو بالا میگیم ، خیلی بالا ، این ننگ به رژیم شاه هم میچسبه ! بهشتی بدون تعلل گفت: با دروغ میخواهید از اسلام دفاع کنید ؟ اسلام با صداقت رشد میکند نه دروغ !
ü دعوت شده بود برای سخنرانی . گفت اوّل مرا بشناسید بعد دعوتم کنید . گفتند میشناسیم !گفت : من روحانی هستم که نعلین نمیپوشم ، تنها هم با افراد مذهبی در تماس نیستم بلکه با افراد به ظاهر غیر مذهبی هم سر و کار دارم . اگر فردا دیدید عدهای بدون ریش و با کراوات به خانه و محل کارم میآیند تعجب نکنید . حالا خواستید می آیم . 1
ü آدرس فروشگاه رو داد و گفت : کت و شلوارهای خوبی دارند ، برو یک دست برای خودت بخر . طلبه جوان ناراحت شد که اومدم برای تبلیغ انوقت شما ... بهشتی گفت : هر وقت زمانش رسید بهت میگم ولی فعلا لباس نپوش. به حرف بهشتی توجهی نکرد . طلبه جوان بعداً از جمع منافقین سر در آورد .
ü « اگر احساس وظیفه کنم به هر کس هر چه دادهام پس میگیرم » منظور امام از این جمله بنی صدر بود که کرده بودش فرمانده کلّ قوا . تبلیغ شده بود که بهشتی رو امام گفته . گفتند : به امام بگو ، منظور خودشون رو واضح بگن تا اتهام از شما رفع بشه . بهشتی گفت : خدا خودش حل میکند ... حل شد . امت مظلوم جاودانه ماند برای یک امت .
ü با جدّیت میگفت : بهشتی سُنیّه ! " اشهد انَّ علیاً ولی الله " رو نمیگه . گفته بود شب بیا پشت سرش نماز بخون تا بفهمی اشتباه میکنی . به بهشتی هم سپرده بود که فلانی میاد این جمله رو بلند بگو . اذان و اقامه رو گفت ولی خبری از این جمله نشد .به بهشتی اعتراض کرد که هر شب میگفتی ، حالا امشب چرا ؟ گفت : اگه امشب میگفتم به خاطر اون آقا بود . ولی من که همه وجودم محبت به علی(ع) است چرا باید برای یک نفر دیگه بگم ؟
ü بهشتی اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما . گفته بودند ولی این مخالف شماست . کلّی علیه شما دنبال سنّد بوده ! گفت او جویاست و کنجکاو . چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند ؟
---------------------------------------
پ . ن . 1 = اون روزگار یعنی بیش از 30 – 40 سال پیش خیلی بد میدونستند که روحانی نعلین به پا نکنه و آدمهایی که ظاهر مذهبی ندارن باهاش معاشرت داشته باشن . البته هنوز هم بعضیها بد میدونن !