و به اين سلسله درس ها مي توان آموزه هاي ديگر آموزگاران سترگ مکتب وحي را افزود، چه کلام و کردار هر يک، براي ما که نيازمند فهم و درک زمانه و يافتن راه روشنايي در شب هاي تيره و تار هستيم، گنجينه اي است بي بديل. اين همه با الهام از راه موعود عدالت و با نيرو گرفتن از فلسفه انتظار راستين امکان پذير است؛ چه اميد به پيروزي نهايي حق بر باطل، شعله اي است جاودانه در دل همه مبارزان راه حق، عدالت و آزادي. و شايد در اين روز شايسته تر از هر چيز اين باشد که براي تعجيل در ظهورش دعا کنيم تا ما را از سيطره فرقه اي که با داعيه دروغين پيروي از او ميدان دار قدرت شده برهاند و چنان که وعده داده شده، زمين را سراسر عدل و داد سازد.
سيدعليرضا حسيني بهشتي
با اين همه، و در اوج تلخکامي هاي ناشي از حوادث اخير، خطايي که مي تواند از همه خطاهاي گذشته مان بزرگ تر باشد، درافتادن به دام نوميدي و دست شستن از پايداري در راه سبزي است که در پرتو الطاف قدسي برويمان گشوده شده است. در مکتب وحي زانوي تلمذ مي زنيم و از سيره درخشان پيشوايان دين درس ها مي آموزيم و راه را مي يابيم و مي پيماييم؛ دانشگاهي که آموزگاران بزرگش، از خاتم پيامبران تا قائم آل محمد (عج)، راهنمايي آدميان را بر عهده داشته و دارند. فراموش نمي کنيم که محمد (ص) در سال هاي دشوار دعوت به ما آموخت که پاسداري از چراغ فروزان حق خواهي نيازمند صبر و بردباري در مقابل از دست دادن عزيزان، تدبير و تحمل در مقابل ناسزاگويي و هجمه هاي تبليغاتي، شکيبايي در مقابل جراحت ها و بي حرمتي ها و از دست رفتن عزيزانمان است. محمد (ص) در سال هاي هجرت به ما آموخت که همزيستي با ديگراني که بگونه اي متفاوت به زندگي مي نگرند نيازمند تکيه بر شيوه هاي عقلايي است، که حکومت ها از مردمند و براي مردم، که ايمان درجاتي دارد و هرکسي را بايد با درجه ايمانش پذيرفت، که بايد تنها بر دشمنان آزادي و آزادگي و کرامت انسان سخت گرفت و دامان مهرورزي را براي نوع بشر گسترد، که حاکمان را هيچ برتري نسبت به شهروندان نيست و تنها لباسي که مي توان بدان فخر کرد لباس تقواست. محمد (ص) در فتح مکه به ما آموخت که خونخواهي هاي برآمده از کينه هاي ديرين را فروگذاريم و سايه رحمت را آنقدر بگسترانيم که خانه دشمن ديروز را مأمن آناني قرار دهيم که هنوز دل هايشان پذيراي پيام حق خواهي ما نيست. و محمد (ص) به ما آموخت که فروغ تابناک سلسله حق خواهي تا قيام قيامت پابرجاست، اگرچه ابرهاي جلال و جبروت ميان تهي تکيه زنندگان بر قدرت باطل، هر از چندي راه را بر درخشندگي آن ببندد.
در آن سال و سال هاي پس از آن، تنها چيزي که گمانش نمي رفت اين بود که نشئه اي از آن ديدگاه متحجرانه نسبت به دين و دينداري، آن تفسير کج انديشانه از مهدي و مهدويت، و آن خوانش افراط گرايانه از منش و روش اهل بيت و ولايت، روزي از کنج عزلت و کمينگاه فرصت بيرون خزد، پرچمدار اسلام خواهي گردد، منتقدان ديروز و امروزش را به کفر و نفاق متهم سازد، فريب کارانه داعيه محروم نوازي سر دهد، تخم کينه و نفرت در ميان مردمان بپراکند، با تمام توان در برپايي امپراتوري دروغ همت ورزد، شهيدان و شهادت را مصادره کند، بکارگيري هر زبان و هر وسيله را براي رسيدن به اهدافش مشروع بشمارد، در استحاله نظام و ارزش هاي برآمده از انقلاب از هيچ کوششي فروگذار نکند، در سرکوبي مخالفانش تا سرحد ضرب و شتم و کشتار پيش رود، و اين همه را به نام عهد با مهدي (عج) و به کام خويش و خويشان خويش انجام دهد.
بي ترديد در اين مرور و ارزيابي مجدد کارنامه خود، آنچه بيش از دريغ از گذشته و افسوس به حال لازم مي نمايد، شناخت گام هاي غلطي که برداشتيم، آگاهي نسبت به مسيرهايي که به خطا پيموديم، درک غفلت هايي که ورزيديم، و يافتن راه هايي براي بازگشت به شاهراه اصلي که در آن گام مي زديم است. چه شد که شکل گيري خوارج جديد را نديديم يا دست کم گرفتيم؟ آيا در تبيين گفتمان اصيل انقلاب اسلامي کوتاهي کرديم؟ آيا انحراف ها و کج روي ها را به موقع رصد نکرديم؟ آيا با سکوت ها و چشم پوشي ها در عادي شدن ستمگري ها و خودکامگي ها سهيم بوده ايم؟ و صدها پرسش ديگر که بايد در هر شب قدري از خود بپرسيم.
در کتاب المراقبات عالم عامل و عارف کامل، مرحوم آيت الله حاج ميرزا جواد ملکي تبريزي در روايتي به نقل از کميل ابن زياد آمده است که امام علي (ع) در پاسخ پرسش عده اي از يارانش از معني آيه شريفه «فيها يفرق کل امر حکيم» فرمود که منظور، شب نيمه شعبان است که در آن هر چيزي با حکمت مشخص و معين مي شود. و آنچه در هر شب قدر بدان توصيه شده است، انديشه در راهي است که آدمي پيموده و ارزيابي آنچه کرده، تا از خطاهايش درس گيرد و آينده را آنگونه راه پيمايد که شايسته مقام مکرم انساني او باشد.
و من ديشب در سيري به سال ها پيش، به ياد نيمه شعبان سال 1357 افتادم. روزهاي پر التهاب و فراز و نشيب انقلاب بود و زمان بزرگداشت ياد شهدايي که هر يک در چهلمين روز بزرگداشت شهداي قبل از خود، به دست سفاکان ظالم به خاک و خون کشيده شده بودند. در نيمه شعبان آن سال، از سوي رهبر نهضت اسلامي ايران اعلام شد که به رغم بزرگي آن روز و شادماني ناشي از يادبود ولادت منجي عالم بشريت، همگان در ماتم شهداي گرانقدر سوگوار خواهند بود. يادم مي آيد يکي از جوانان خوش ذوق و انقلابي آن روزها که امروزه نيز صداي خوشش زينت بخش مجالس مذهبي خاص است، اشعاري خواند که مطلعش اين بود:
کي عيد بود که دل سيه مي پوشد خون شهداي راه حق مي جوشد
و باز به ياد مي آورم در مخالفت با اين تصميم امام خميني که به دل هر ايراني آزاده اي نيز نشسته بود، عده اي از متحجرين و متعصبين که ولايت و دوستي اهل بيت و انتظار فرج صاحب عصر را در گليم خود از آب بيرون کشيدن، پرهيز از ورود به عرصه مبارزه، اعتراض سکوت آميز نسبت به خودکامگان، برپايي مجالس مذهبي و مراقبت از ايمان خود و فرزندانشان ترجمه مي کردند، لجوجانه نيمه شعبان را جشن گرفتند و صف خود را از امواج خروشان مردم انقلابي جدا کردند. روزها از پي هم آمدند، طومار ظالمان با ايستادگي مردم و رهبران نهضت در هم پيچيده شد و رنج ستم هزاران ساله در پرتو وعده برپايي جامعه اي که در آن تحقق عدالت، آزادي، استقلال و پيشرفت پي گرفته شود، بفراموشي سپرده شد: انتظار موعود بشريت معنايي ديگر يافت و خمودي و گوشه گيري زاهدانه، جاي خود را به عرفان در ميدان کوشش و تلاش هدفمندانه داد.